تندیسم و مهمان میدانم
گرد و غباری روی چشمانم
مغزم دچار یک فراموشی
فردوسی ام یا حر نمی دانم
آینده ام در هاله ای ابهام
کی می کند یک تیشه ویرانم
مثل درختی روی آبم که
بی ریشه و سست است بنیانم
سست و کرخت و بی تفاوت شد
این روزگار و عصر و دورانم
مرتد شدم از فرط تنهایی
دیگر نمی گویم مسلمانم
#مجید_مومن
به رنگ سحرها از سینه ی افسونگری آمد
به رنگ ذکر شد از لابه لای هر دری آمد
دمایش مثل سرب اسلحه های فروزان شد
صدایش از درون لوله داغ تفنگ افسری آمد
تن و روح و وجودش مثل خنجر آهنی بوده
کسی از چشمهای کاوه چون آهنگری آمد
شبیه رودهای پرخروش دامن البرز
شبی از چشمهای آبی پیغمبری آمد
درختان را شبیه گردبادی سرخ می رقصاند
شبی از ابرها مثل صدای تندری آمد
درختان بلوط و نارون ها ی کنار جوی ها دیدند
کسی از انتهای کهکشان چون، اختری آمد
چنان بوی شراب کهنه هفتاد و یک ساله
شبی از خانقاه شیشه ای ساغری آمد
به روی حوض ها و برکه ها و کاسه های آب
شبی تصویر نابی از فضای دیگری آمد
#مجید_مومن
ماه من تا پنجره پایین پایین امدی
تا کنار پرده های چین و واچین امدی
برفها باریده٬شد ابریشمین پیراهنت
یا کفن پوشی که از دشت ورامین امدی
سخت بی وزنم سبک تر از پر پروانه هام
مثل وزن تازه ای از قلب سیمین امدی
وزن پرهای ملک،بر شانه ی سرد نسیم
مثل گلبرگ لطیفی عطر آگین آمدی
من ٬٬دعای بچه ای ولگرد در شهری شلوغ
آه تا تهران ما ای مرغ آمین آمدی
بالهایت رنگ مریم چشم دریایی عمیق
روی کوه شانه ام مانندشاهین آمدی
ویس زیبای سپید از بارگاهی رنگ عشق
در پی دنیای عشقت ماه رامین آمدی
فصل خشکیها نشسته بر لبانم چون عطش
فصل آبی تا لبم از ابر پایین آمدی
#مجید_مومن
#نقطه_چین_های_جهان
بسم الله الرحمان الرحیم
نقد مجموعه غزل امشب کنار غزل های من بخواب نوشته زنده یاد افشین یدالهی توسط شاعر و منتقد ادبی مجید مومن
اگر بخواهم افشین یدالهی را در طیفی از شاعران قرار بدهم که این کار فوق العاده سخت است چون اشعار ایشان ابعاد گسترده ای دارد و تک محوری نیست ایشان را در طیف شاعران شعر عاشقانه قرار میدهم مانند شیخل اجل سعدی شیرازی..شاعرانی در قبل از انقلاب مانند حسین منزوی و منوچهر نیستانی جانی آبی و زیبا بر تن شعر عاشقانه بخشیدند و شاعرانی مانند سهیل محمودی،،یدالله گودرزی،،محمد سلمانی،،بهروز یاسمی ،،و زنده یاد افشین یداللهی امتداد راه سعدی و منزوی و دیگران را طراحی کردند اما هر شاعری را که اسم بردم صرفا تک محوری نبوده و افشین یداللهی هم در کنار تفکر اصلی عاشقانه فرهنگ سازی و جامعه شناسی و اعتقاد سازی را هم مد نظرش بود و چالش های اعتقادی زیادی که جدای از صحیح بودن یا غلط بودن را مطرح کرده و شاعرانگی را ارجع دانسته است...در این مطلب به بررسی ویژگیهای غزلها و اشعار کلاسیک زنده یاد افشین یدالهی می پردازیم...
شاعر در عین حال که کلمات سالم را انتخاب میکند از دشوارگیری و انتخاب کلمات سخت و وزن سخت دوری می کند و ساده و روان مخاطب را درگیر احساس شاعرانه می نماید
آمد و گفت روح بادم و رفت
عطر او ماند روی یادم و رفت
و یا
برای تو این سالها ایستادم نرفتم
فقط چند لحظه کنارم نشستی و رفتی
در عین حالی که ساده و روان می نویسد کوهی از هیجان و داغی و احساس را به مخاطب تزریق می کند و قلب مخاطب به تپش وا می دارد
سوزاندیم که دلم خام تر شود
وحشی شدی غزلم رام تر شود
تصاویر را بدون دغدغه تغییر می دهد و با احساس مخاطب بازی میکند ...و شاعر واقف به حال مخاطبی که شعر را می خواند هست و خودش همراه مخاطب احوال تغییر را تجربه می کند
آهو برای چه باید زمان صید
کاری کند که خوش اندام تر شود
...
رفتی ک قصه پر ابهام تر شود
اعتقاد شاعر حداقل در شعرش بنا به موقعیت شعر تغییر میکند و از انگ خوردن هراسی ندارد و خودش را به شاعرانه ها می سپرد
بنشان تبر خنده بر این کفر عبوس و
بشکن بت افسرده ی نا باوریت را
،،
تحمیل کن ای خالق من سروریت را
ویا
شنیدی تو را می پرستم ولی پاسخ این بود
که پرسیدی از من چرا بت پرستی و رفت
تصویرهای عاشقانه ای که افشین یدالهی خلق می کند به جرات از نادر ترین تصاویر عاشقانه است هر بیت یک روایت کامل است و تجربه ای که عشاق از سر گذرانده اند و حال خودش هم با مخاطب با این روایات دگرگون می شود..با کلام قیامتی در قلب عاشقان به پا می کند و منجر به یاد آوری لحظات تجربه شده می شود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست می رود
،،،
گاهی کسی نشسته که طوفان به پا کند
وقتی غبار معرکه بنشست می رود
عاقبت را در زندگی های متفاوت و عشق های متفاوت خوانده و دیده و زندگی های متفاوت روزمره در سراسر جهان را جدایی های معمولی را مانند روایت گری چیره دست بال و پر می دهد به طوری تصویر رفتن ها در اشعارش را مخاطب هیچ وقت فراموش نخواهد کرد در حین حال نگاه اجتماعی و کاووش گرا هم دارد
دلی پشت ارابه ی عشق بستی و رفتی
تو پل های پشت سرت را شکستی و رفتی
،،،
بگو دست من را که می ترسد از انتظارت
چگونه سپردی به یک چوبدستی و رفتی
گاهی برای شاعر وضعیت جامعه سخت شده در قالب شعر عاشقانه سختی ها و بی عدالتی هایی که دیده فریاد می کشد چون که در روایتی که خودش ساخته این اعتراضات وجود دارد این معترض باهوش را هیچ کسی نمیتواند محکوم کند و در جایی هم زیرکانه به خیالی نبودن پریشانی در روابط و جامعه اعتراف می کند
آرام بگیر امشب ،،ما هر دو پر از دردیم
در آتش و یخبندان ،،داغیم ولی سردیم
این فصل پریشان را برگی بزن و بگذر
در متن شب بی ماه دنبال چه می گردیم
بیداری رویایی دیدی که حقیقت داشت
ما خاطره هامان را از خواب نیاوردیم
تلفیق عشق و اعتقاد و اعتراض را به زیبایی در چند بیت به تصویر می کشد به گونه ای که سر مخاطب تیر می کشد
از تو بعید نیست جهان عاشقت شود
شیطان رانده شده سجده کنان عاشت شود
از تو بعید نیست میان دو خنده ات
تاریخ گنگی از خفقان عاشقت شود
شاعر در اشعار زندگی خود را سعی می کند به تصویر بکشد تجربه های خود را هم می بیند و در بعضی از غزل ها خود خود واقعی اش می شود و مخاطب با مطالعه کل اشعار راحت می تواند به زندگینامه ی شاعر پی ببرد
خسته نمی شوم از ناز تو را کشیدن
خسته نمی شوی از آزار پشت آزار،
و یا
یک بار مومنانه به شوقم نگاه کن
امشب برای آخرت خود گناه کن
شاعر فرهنگ سازی و نقد بدرفتاریها و زشتهای جامعه را هم سرلوحه ی اشعار قرار داده و با سر نترسش به جنگ زشتیها رفته است
دیریست برادر به برادر نکند رحم
انگار جهان نقطه ی قابیل ندارد
دنیا فقط آبستن بی رحمی و کینه است
انگار فلک نقطه ی هابیل ندارد
....دوستان اشعار زیبای افشین یدالهی را مطالعه کنید و لذت ببرید
عاقبت با کام تلخ و تلخ تر
میکشم روزی قیام سبز را
دستهای بی رمق یاری کنید
با قلم مو این غلام سبز را
تا کشم نخلی بلند و سربلند
از تبار و نطفه ی دلوارها
پهلوانی بی درفش و بی سپر
از تبار چوبه های دارها
با لبانم روح میبخشم به او
تا کند این شهر را رنگ سپید
تا عزای دائم این قوم را
با نگاه خود کند عیدی سعید
#مجید_مومن