آیات غمزه ...مجید مومن..غزل

گزیده غزلهای استاد مجید مومن و شاعران معاصر ممتاز

آیات غمزه ...مجید مومن..غزل

گزیده غزلهای استاد مجید مومن و شاعران معاصر ممتاز

اشتیاقی پیر..شاعر مجید مومن

سیاهی در سیاهی می پرد مثل کلاغی پیر
رود از سینه های مرده ی ما کهنه داغی پیر

شبیه یک چنار خشک و تشنه منتظر هستم
بیاید صورت باران نسوزم در اجاقی پیر

فقط در عالم آدینه و آیینه ها باشد
کسی که می زداید از دلم درد فراقی پیر

بهشتی از درون قاب های کهنه می خیزد
قدم را میگذارد تا حریم خشک باغی پیر

تمام نورهای کهکشان های جوان و دور
شبی آهسته می آید به دیدار چراغی پیر


برای بوسه باران لبانت ماه تابانم
جوان و تازه می گردد برایت اشتیاقی پیر

اشتیاقی پیر..شاعر مجید مومن

سیاهی در سیاهی می پرد مثل کلاغی پیر
رود از سینه های مرده ی ما کهنه داغی پیر

شبیه یک چنار خشک و تشنه منتظر هستم
بیاید صورت باران نسوزم در اجاقی پیر

فقط در عالم آدینه و آیینه ها باشد
کسی که می زداید از دلم درد فراقی پیر

بهشتی از درون قاب های کهنه می خیزد
قدم را میگذارد تا حریم خشک باغی پیر

تمام نورهای کهکشان های جوان و دور
شبی آهسته می آید به دیدار چراغی پیر


برای بوسه باران لبانت ماه تابانم
جوان و تازه می گردد برایت اشتیاقی پیر

صدای صور..شاعر مجید مومن

عارفم چون زائران کائنات
عاشقم؛؛از تیره ی عین القضات

تا صدای صور نبضم می زند
مثل رود و چشمه ی آب حیات


اهل دور مرشدان پیر نور
مثل مولانا زلال و بی غرور

از میان راه شیری می برم
صوفیان را شب به دنیای ظهور


جایگاهی :فرش آن از یاسها
آسمانش :رنگ چشمان خدا

ساکنانش نوح و هود و دانیال
خانه هایش :رنگ دیوار منا
#مجید_مومن

مجتبی صادقی ..شعر خوب

ھمیشه، ریشه، کلیشه، سفید و قرمز من!
چه زود باطل شد در دلت مجوز من

اتل متل... وسط ماجرا ولم کردی
خوشت نیامدہ بود از کجای وزوز من؟

دوبارہ، پارہ ای از خاطرات قبلی را
ردیف می‌کنی و می‌رسی به ھرگز من

به ھرگزی که ندیدی؛ نیامدی، نزدی
سری به شیطنت چشم ھای نافذ من

من فلک‌زدہ‌ی سادہ فکر می کردم
کنار آمدہ‌ای با صفات بارز من

نگو که با عجله، چشم‌ھای نازت را
کشیدہ سمت خودش، دشمن مبارز من

¤
بدون ھمبرگر لذتی ندارد متن
مگر به طعم تو شیرین شود عرایض من

چه فکر می‌کنی؟ این روزھا که غمگینم
بساط شروہ علم کردہ است «فایز» من!؟

کنار حوض مصلّا و آب رکن‌آباد
دو تا ندیمه به خدمت گرفته «حافظ» من

دویست سال به تنھایی‌ات اضافه شدہ
سپرده‌ام بنویسد دوبارہ «مارکز» من

¤¤
تو مثل خاطره‌ھا، بارها خطا رفتی
گواہ گفته‌ی من؛ پاچه ھای قرمز تو

به «مک‌دونالد» شبیھی که در تمام جھان
شلوغ می‌شود از مشتری مراکز تو

ھزار و سیصد و ھشتاد و... بانک ھای زبل
بعید نیست فراخوان دھند "جایزہ تو"