آسمان شرجی شرجی ،دور و بر دریا نبود
ابر بود و ابر بود و بوی باران ها نبود
صاعقه در صاعقه در صاعقه پیچیده بود
حوری بی رنگ باران هیچ جا اما نبود
آب مانده پشت سدها،داخل سردابها
هیچکس از تشنگی آن روز روی پا نبود
پشته پشته گندم و جو کنج سیلوهای شهر
نانی اما در بساط سفره ها پیدا نبود
لکه های لاله بر پیراهن هر عابری
یک اثر از شورشی سوزنده یا غوغا نبود
رنگ صورتها کبود و روی لبها چون کویر
روز سختی بود اما روز عاشورا نبود