آیات غمزه ...مجید مومن..غزل

گزیده غزلهای استاد مجید مومن و شاعران معاصر ممتاز

آیات غمزه ...مجید مومن..غزل

گزیده غزلهای استاد مجید مومن و شاعران معاصر ممتاز

از این خنجر بزن بیرون

از این خنجر بزن بیرون

تو جانی صبح از گوشم ،،از این پیکر بزن بیرون

تمام پنج و شش حسی،بدون پر بزن بیرون


میان قلعه ای کهنه،میان شهر جادویی

تو با جاروی جادویی جادوگر بزن بیرون


هزاران سحر می آید ،هزاران مار پشت در

بیا ای اژدها زاده از این خنجر بزن بیرون


شبیه آه بی وزنی،شبیه بغض سورازنی

درونم را بسوزان و از این حنجر بزن بیرون


به شوق سینه ات تیری رها و مست می آید

سپر کن سینه را سالار و از سنگر بزن بیرون


سپهسالار پولادی شبیه صخره سرختگی

سپاهی را بلرزان و از این لشکر بزن بیرون


هلا ققنوس عصر آتش و فریاد آزادی

از این خاک و خس و خاشاک و خاکستر بزن بیرون

مجید مومن