می خروشی چون خزر هنگام جنگ
می درخشی چون گهر هنگام جنگ
سنگ در دست تو ،شیطان گم شود
پشت دیوار سپر هنگام جنگ
شور نت های حماسی سوی تو
می رسند از دور و بر هنگام جنگ
می زند بر طبل ها دیوانه وار
دستهایی شعله ور هنگام جنگ
می خورند آشفته بر هم سنج ها
روبرویت شیر نر هنگام جنگ
یخ زند تا که تو را بیند به چشم
اژدهایی در به در هنگام جنگ
در رگ و سلولهای مرده ام
می دمی جانی دگر هنگام جنگ
صلح از روی صلیب زخمی اش
می کشد سوی تو پر هنگام جنگ
عارفم چون زائران کائنات
عاشقم؛؛از تیره ی عین القضات
تا صدای صور نبضم می زند
مثل رود و چشمه ی آب حیات
اهل دور مرشدان پیر نور
مثل مولانا زلال و بی غرور
از میان راه شیری می برم
صوفیان را شب به دنیای ظهور
جایگاهی :فرش آن از یاسها
آسمانش :رنگ چشمان خدا
ساکنانش نوح و هود و دانیال
خانه هایش :رنگ دیوار منا
#مجید_مومن