فریاد بی صدایم،،گوش شنیدنی تو
چون چشم چوبی ام من،معنای دیدنی تو
چون قلب شیشه ای من،نبض و نفس ندارم
مثل تپش رسیدی،شوق تپیدنی تو
در جای جای این تن،،در واژه ،واژه ی من
خونی،،درون رگها،،گرم دویدنی تو
مانند بال سنگی در کنج موزه هایم
جانی میان پرها،،شور پریدنی تو