راه شیری،شب،شکوه آسمانم سوخته
کهکشان،منظومه ی شمسی جهانم سوخته
خرمن آخر اسیر برقی از شمشیر شد
رستم یل عالم هفتاد خوانم سوخته
اژدهایی جنگجو بودم که خاکستر شدم
قلعه و دروازه و دروازه بانم سوخته
بیرق سرخ سپهدار سپاه و سایه اش
اقتدار و هیبت گرز گرانم سوخته
مرزها را تیرهایم بیش از تسخیر کرد
آرشم من شوکت تیر و کمانم سوخته
قله ی قاف و پر سیمرغ های با شکوه
بال ققنوس و پر آتش فشانم سوخته
خون سرهای بریده بر تمام تشت ها
موی عطرآگین یحیای جوانم سوخته
سرخی و گلگونی روی سپید ابرها
سرخی هفتاد و دو رنگین کمانم سوخته